ایج و شعرهای میرزا | ||
چشم من دید یادگارش بغض گلویم را گرفت حلقه ی اشکم بدیدم و خلق و خویـم را گرفت آنکه ســـالـــها انـتــظارش راکشیدم من چنین آرزوهایـــــــــش بگــفــت و آرزویــــم را گرفت خاطرش در خــــــاطراتم شد غریـــب خاطره عاقــبت صیاد بـــی رحم صید کـویم را گرفت جرم من تنها فقـــــط یکرنگــــی بود و وسلام آنـــکه روزی عاشقــــم بــــود آبرویم را گرفت در تماشای گل رخســار مــــــهتابی به شب در پــــی دیدار نــقشی جــسـتجویم را گرفت با نگاهی غرق مستی می شــدم در ناز جام عاقــبت جامم شکست و آن صبـــویم را گرفت مینویسد در غزل میرزا شبی معنی عشق آخر این بغض درگـلوماند تا گــلـــــویم را گرفت *میرزا* [ یکشنبه 94/2/13 ] [ 2:42 صبح ] [ میرزا ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |